در میان هزاران تردید همهمه وار گرمای گند و عفن ، با خستگی و لرزش بی پایانم ، قدم از قدم بر می دارم. راه بس بی حاصل بوده و سایه سار هیچ درختی و شکاف هیچ کوهی مرا در خود پناه نخواهد داد.<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
در این میانه ، کورسوی ندایی تنها نشانه است ، که هنوز گمراه نگشته ایم.
«از آنچه در جان دارید درگذرید ، شاید آمرزش یابید.»
دارم از يه چيزايی سر در ميارم... شايدم يه چيزايی از سر من در ميان... يا سر به ته شدن يا...
حديث از مطرب و می گو راز دهر کمتر جو / که کس نگشود و نگشايد ز حکمت اين معما را
به نظر من هر کی که وبلاگ نمی نويسه دم کوچولوش بلنده! تازشم گرفتاری هيچ بهانهی خوبی نيست! هه هه هه!
آهن ِ آلات چدنِ آلات.آب ميوه گيری.خربزهی آلات گوسفندِ آلات شتر ِ آلات خريداريم!
چرا اپديت نمی کنی....ترديد داری
يعنی الان يو دوباره مرده شدی؟